زندگی یعنی...
سلام عشق مامان امروز چهارمین روز از کارمو گذروندم کار خوبیه اما خیلی خیلی وقتمو گرفته از 8:30 صبح میرم تا 5 بعد ازظهر. تازه بعد از ماه رمضون میشه تا 6! خلاصه میرسم خونه فقط میفتم از خستگی... اما کارمو دوس دارم اینکه به داوطلبا مشاوره میدمو اونا با مشورت من و متعاقبا تصمیمی که میگیرن سرنوشت یک عمرشون تعیین میشه هم حس خوبی در من ایجاد میکنه و هم مسئولیت سنگینی روی دوشم میذاره.یه راهنمایی اشتباه من میتونه کل برنامه ها و آینده یه آدمو خراب و مسیر زندگیشو عوض کنه و بالعکس.. بهرحال دارم تمام تلاشمو میکنم و واقعا انرژی و وقت میذارم. گاهی صبحا که میخوام برم نگاه بابایی تو دلمو خالی میکنه..اینکه با نگاهش میفهمم دلش میخواد بهم بگه نرو..م...
نویسنده :
مامانی
17:51